English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8409 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to explain oneself U رویه یاقصدخودراشرح دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
surfaces U رویه دادن
surface U رویه دادن
surfaced U رویه دادن
to change the tack U تغییر رویه دادن
resurfacing U شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
facing U رویه
upper crust U رویه
facings U رویه
praxis U رویه
tenors U رویه
encrustation U رویه
facet U رویه
tenor U رویه
metier U رویه
surface U رویه
policy U رویه
instep U رویه
insteps U رویه
upper U رویه
uppers U رویه
practice U رویه
these t. were not U رویه
policies U رویه
ism U رویه
comportment U رویه
immethodical U بی رویه
encrustations U رویه
surfaced U رویه
metiers U رویه
mTtiers U رویه
procedure U رویه
water surface U رویه اب
outsides U رویه
outside U رویه
tactics U رویه
irregular U بی رویه
vamp U رویه
facets U رویه
surfaces U رویه
systems U قاعده رویه
system U قاعده رویه
triacontahedral U سی رویه سی طرفی
precedent U رویه قضایی
finishing coat U اندود رویه
top U رویه عالی
tacked U پونز رویه
planes U رویه هموار
procedure declaration U اعلان رویه
planing U رویه هموار
tack U پونز رویه
procedure oriented U رویه گرا
tacking U پونز رویه
planed U رویه هموار
tacks U پونز رویه
surface-to-air U رویه به هوا
surfaced U رویه فاهر
pure procedure U رویه جامع
dummy module U رویه ساختگی
judicial precedent U رویه قضایی
flippy U فلاپی دو رویه
card face U رویه کارت
recovery procedure U رویه ترمیمی
surfaces U رویه فاهر
recursive procedure U رویه بازگشتی
plane U رویه هموار
exfoliation U رویه سابی
ism U اعتقاد رویه
precedents U رویه قضایی
top milk U رویه شیر
surface U رویه فاهر
single sided disk U دیسک یک رویه
coverings U رویه لفاف
sandals U کفش بی رویه
sandal U کفش بی رویه
encrustations U رویه بندی
smooth surface U رویه صاف
rubbed surface U رویه صاف
rough surface U رویه زبر
road surface U رویه راه
encrustation U رویه بندی
cover U رویه لفاف
scheme of life U رویه زندگی
cant U رویه اریب
hard soil U رویه محکم
scheme U ترتیب رویه
schemed U ترتیب رویه
schemes U ترتیب رویه
code page U رویه رمز
covers U رویه لفاف
ostrich policy U رویه کبک
lines U حدود رویه
impolicy U رویه غلط
planimeter U رویه پیما
practice U رویه پیشه
line U حدود رویه
pillow case U رویه بالش
in stream procedure U رویه با مسیل
the policy of the government U رویه دولت
control procedure U رویه کنترل
facet theory U نظریه رویه ها
cross section U رویه برش
pentahedral U پنج رویه
binder course U قشر زیرین رویه
procedure oriented language U زبان رویه گرا
surface treatment U عملیات سطح رویه
new departure U اغاز رویه تازه
bristle U رویه تجاوزکارانه داشتن
slope weir U شادروان با رویه شیبدار
procedure U رویه طریقه فرایند
impolitic U مخالف رویه صحیح
slope weir U بندسرریز با رویه شیبدار
low key posture U رویه محافظه کارانه
international practice U رویه بین المللی
input output procedure U رویه ورودی- خروجی
revamping U دوباره رویه انداختن
bristled U رویه تجاوزکارانه داشتن
revamps U دوباره رویه انداختن
irregular act U عمل خلاف رویه
revamped U دوباره رویه انداختن
revamp U دوباره رویه انداختن
overgrown U دارای رشد بی رویه
honesty is the best policy U راستی ودرستی بهترین رویه
frosting U رویه خامهای کیک یا شیرینی
to take a course U رویه ایی را اتخاذ کردن
the old p should be continued U رویه پیش بایدادامه یابد
tambour U رویه یادیواره متحرک چوبی
one time pad U صفحات کلید رمز یک رویه
flippy diskette U دیسکت با دو رویه قابل ضبط
altar-stone U [سنگ رویه فوقانی محراب]
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to pull in U دست از کار یا رویه خودکشیدن
one time tape U نوار یک رویه کلید رمز
cataloged procedure U رویه فهرست بندی شده
altar-slad U [سنگ رویه فوقانی محراب]
deck board U کف یا رویه پالت حمل مهمات
sop U رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
rolltop desk U میز تحریر دارای رویه کشودار
sops U رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
to mark out one's course U طرحی برای رویه خود ریختن
spas U Association andProcedures Systems انجمن سیستم ها و رویه ها
spa U Association andProcedures Systems انجمن سیستم ها و رویه ها
planometer U صفحه همواری که رویه هارابدان می پیمایند ترازمسطحات
moquette U پارچه مخمل نمای مخصوص فرش یا رویه صندلی
scrap heap policy U رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
hol U Language Order High زبان برنامه نویسی رویه گرا
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
newton raphson U اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
prunella U پارچه پشمی که برای رویه کفش بکار میرودوپیشتربرای ردای وکیلان است
tactics U دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
face U قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
faces U قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
change over U تغییر روش تغییر رویه
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com